قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: راست می گویند... کدام عاشق، محبوبش را گم می کند آخر!؟ کدام فدایی، بی جانانش تاب می آورد دمی و نفسی و روزی و شبی!؟ و کدام اهل قُرب، سالش به قرن می رسد آخر!؟
می دانیم اما یابن الزهرا، می بخشد...! آنقدر رئوف است که امیدمان را ناامید نکند...! شنواست اگر سلام بدهیم، اگر از اندوه و ملال و جاماندن هایمان بگوییم...! اینکه چقدر نیامده ایم... چقدر نبوده ایم و چه اندازه، کلافِ سردرگم ایم...! اینکه عمریست موی سپید اشتباهیم و سربازی مان را شرمساریم!
می دانیم پشت و پناه مظلوم مان، ما را از بن بست نجات می دهد! می دانیم به قاصدِ چشم هایمان، جواب رَد نمی دهد! غریبی و تنهایی و آتش را برمی دارد از تقدیرمان!
حتی در پیمانه ی توبه کاران، عدالت می گذارد! مثل بارانی که بر دشت و کویر، خسیس نیست...
می دانیم مناجات و نیایش هایشان اگر نباشد، زشت و کریه می شود، دَهر! و فلک به وساطتِ اشک های مطهرشان، شمس و قمر دارد هنوز! و بی سَرورِ سبزپوش، پناهگاه مأیوسی می گردد زمین!
می دانیم غروب جمعه ها، صدای حُزنِ ملائک می پیچد و قرن هاست که پژواک دارد! می دانیم چه خطاکاران روسیاهی هستیم ما! جماعتی که سخت زنگار دارد پیدا و پنهانش!
راست می گویند... اگر بخواهیم خلعت ها پاک باشد، مِهر منتشر شود و فرازها و قله ها به پا شوند... اگر بخواهیم فرسخ ها، به ثانیه طی شود و پرچمِ صلح و ایمان برافراشته گردد، باید عروج کنیم به عشق! حضرت صبور را بخوانیم!
باید حیران تر از فرزندی دورمانده از خالقش، برگردیم به دامان دعای فرج... و دریابیم هر لحظه را... و چشم برنداریم از مشرق... از جاده های انتظار... با زمزمه ی درخشانِ اللهمَّ عَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الفَرَج.
نظر شما